اشاره
«به عبارت ديگر» عنوان وبلاك سيد حسن مبارز است و اين نوشته نيز يكي از پستهاي اين وبلاك. سيد حسن مدتي است، كم پيداست. هركجا هست خدا يا به سلامت دارش اما خوب است از جلسه «در دري» هم فراموش نكند. بچهها سراغش را ميگيرند.
http://www.ebarat.blogfa.com/تابستان باشد یا زمستان ، سرد باشد یا گرم فرقی ندارد هر وقت که برای جلسه ی شعر بروی ، در محل کارش او را سرگرم مطالعه یا تفکر می بینی . کتابهای گوناگون با موضوعات مختلف بر روی میز کارش به تو می فهماند ایستگاهی برای توقف نیست حتی اگر به جای رسیده باشی .
او را یا مشغول مطالعه دیدم یا سرگرم گوش دادن به صحبت نوجوانان و جوانانی که برای یادگرفتن می آیند اما سعه ی صدر او آنها را به اظهار فضل وا می دارد و او چقدر خوشحال می شود وقتی می بیند شاعری جوان قصد راه رفتن دارد ، با کرامت و بزرگواری راه رفتن را به او می آموزد . دفتر و موسسه ای که او در آنجا فعالیت می کند* خیلی بزرگ و دارای امکانات چندان زیادی نیست اما با بودن او در میان شاعران جوان و نوجوان و شور و شادی ایی که در آن فضای کوچک جریان پیدا می کند تصور می کنی در قلمروی گسترده ای هستی که هیچ مرزی را نمی شناسد . هیچگاه محصور در گذشته نشده است شاعر منتقدی است که به آرا و نظرات منتقدان امروز اشراف دارد .
در جلسات نقد شعر وقتی که دیگران نقاط ضعف شعر را می گویند او نقاط قوت شعر را بیان می کند . از رفتار و گفتارش در جلسات شعر مشخص است که هیچ گاه نخواسته و نتوانسته است شکست کسی را ببیند . با مثنوی معنوی مولانا و غزلیات شمس عالمی دارد .
اولین باری که دیدمش کی بود؟ درست بخاطر ندارم اما اگر می دانستم هم نمی گفتم ، اگر تاریخ مشخصی را بنویسم که برای اولین بار دیدمش ، خود را در محدوده ی ننگین زمان محصور کرده ام . آن وقت باید از سر افسوس بگویم که دیر شناختمش . مهم این است که الان وقتی به او فکر می کنم گویا سالیان سال است که می شناسمش .
"در زمانه ای که هیچ کس خودش نیست " بد نیست دیدن او برای هر کسی که دوست دارد خوبیها را ببیند . جملاتش را با دقت بیان می کند . مخاطب برایش ارزشمند است چه نوجوان باشد، چه جوان و چه پیشکسوت ،همه برای او محترم است . وقتی که او را می بینی گویا سالهاست که می شناسی اش و اوست که با نگاه گرمش به تو می گوید : تو را می شناسم ، مرا می شناسی ؟
یک بار برای رفتن به جشنواره شعری که او هم از داورانش بود با او همسفر شدم . تشریفات برایش مهم نبود . وارد جلسه که شدیم بدون آنکه نگاهی به صف اول بیندازد بی سر و صدا در صف های میانی نشست .
متانت در رفتار و گفتارش خبر از آرامش درونش می دهد. خنده ی او تصنعی نیست . چقدر خوشحال می شوی وقتی یک نفر را ببینی که واقعا می خندد . هنوز معصومیت و صداقتش را قربانی پرستیژ نکرده است . سید ابوطالب مظفری همیشه خودش بوده است .