تسليت

 

 در ميان پيامهاي تسليت دوستان، اين دو پيام عامتر بود و شاعرانه تر. با تشكر از همدردي تمامي دوستان و اين دو يار شاعر، مهرباني‌هاي شان را تقديم تان مي‌كنم.

 

 

غلام رسول جعفري

 

زن
............
روی بشقا بی مسین
ته مانده
عمرش را
تعارف کرد

زن

به پسرش
که گاهی از لوله بخاری
یا از پنجره می امد
سوت می زد
با پرده ها بازی می کرد

پیر زن همراه باد رفت


مویی طلایی
بر لبه پنجره تکان می خورد

 

صادق ايزدي

برای مادر سید ابوطالب مظفری

 
رها شدی از مرزها
پیش رویت ردیف های گل بجای میله های مرزی
رها شدی از چهار چشمه و پیوستی به چشمه های بهشت
از جاغوری آمدی و ابوطالب را به ساز نوا کوک کردی
تا مثنوی بسراید
ببخش مادر
اگر میزبان خوبی نبودیم
قد خمیده ات
ساروغت شناسنامه ات را به تاریخ بسپار
بخواب مادر
دیگر شیشه خوابت را ناله های ابوطالب نخواهد شکست

 

انا الله

بسم الله الرحمن الرحیم

إنا لله و إنا إلیه راجعون

فرهیخته ارجمند، شاعر دردآشنای مردم؛ استاد سيدابوطالب مظفری !

خبر رحلت والده گرامی­تان را در حالی دریافت کردیم که بسیاری از ما نمی­دانستیم استاد مظفری، مادر پیری هم در خانه دارد که به حکم وظیفه فطری و دینی خود می­بایست لحظاتی از وقت خود را صرف خدمت­گزاری و بویژه پاسخ به نیازهای روحی و عاطفی مادرانه­اش کند. همچنان که اکنون نیز نمی­دانیم استاد مظفری در خانه خود با چه مشکلات دیگری که طبیعت آوارگی و غربت با این همه مصیبت­های طاقت­­سوز بر ما تحمیل کرده است دست­وپنجه نرم می­کند.

 بدون تردید این بی­خبری گذشته از عوامل بیرونی و اجتماعی، ریشه در منش بزرگوارانه و طبع بلندی دارد که دستِ قدرت پروردگار در شخص شما به ودیعت نهاده است؛ شما بیش از دو دهه متوالی است که چشمان نافذ، حنجره فریادگر و دستان خلاق خویش را وقف دردها و آرمان­های مردم کرده­اید و هیچ­گاه مایل نبوده­اید از آن­چه بر شخص خودتان و خانواده و دوستان نزدیک­تان می­رود سخنی به زبان آورید. در چنین وضعی طبیعی است که مردمِ بی­سروسامان وطنت در آیینه وجودت تنها رنج­ها و دردهای خود را ببینند و از آن­چه دست تطاولِ روزگار بر زندگی خصوصی­تان می­آورد غافل بمانند.

در هرحال؛ اکنون که غمی بزرگ و سنگین پنجه در روح لطیف و عاطفه حساس شما درافگنده است ممکن نیست آشنایان همدل، بدون ­کمترین ابراز همدردی و عرض تسلیتی بگذرند و شما را با غصه­ای چنین جانکاه تنها بگذارند. اندوه فقدان مادر برای هر انسانی شکننده است؛ مادر برای فرزند در هر سن و سالی که باشد اسطورة پایداری و قهرمان مهربانی است؛ ما همیشه در برابر عظمتِ مادر کودکیم و در خاطره عاطفی کودکانه ما این پرسش انکاری همیشه ثبت است که: مگر مادر هم می­میرد؟! مگر قهرمان هم می­میرد؟!...

 آری به­راستی که مادر هرگز نمی­میرد؛ بویژه مادرانی که با پرورش انسان­های بزرگ و تاریخ­ساز، دوام خود را برای همیشه ثبت جریده عالم کرده­اند.

استاد گرامی!

دوستان شما در کانون ادبی­فرهنگی کلمه، ضمن عرض تعزیت صمیمانه به محضر شما؛ از پیشگاه خلاق متعال برای مادر گرامی­تان علوِ درجات و برای شما و سایر بازماندگان آن بانوی مکرمه صبر جمیل و اجر جزیل مسألت دارند.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

کانون ادبی­فرهنگی کلمه

(شاعران مهاجر افغانستانی مقیم قم)

۱۲/۴/۱۳۹۱

 

مادر سلام!

 

با تشکر و سپاس بیکران از تمامی دوستانی که این چند روزه در فراق مادر مرا تسلی دادند و همراهم بودند!

 

درکتان گلدارش بود

آن روز

ماه سی روزه من

تمام

و نامرئی

 كه با قاصد دوست

«بولجه» ناگزیر داشت.

*

سبک از دامچاله‌های زندگی می‌جهید

رندانه به تدبیرات کودکانه ما می‌خندید

می‌گفت: «حال من خوب است ابوطالب!

این قدر مرا از این دکتر به آن دکتر مبر

خسته شدم از بس..»

*

در کتان گلدارش بود

شاید

ماه چهارده من

باریک

و بلند

و نورس

عروسی را که پدر

هفتاد سال قبل

 از «جاغوری» آورده بود

*

آه!

ما چقدر پیرش کرده بودیم

چقدر بیمار «مادر» را