سَفرِ تکوین
خوانش شعری از سید ضیاء قاسمی
عربها معتقد بودند شاعران را در سرایش، موجود مطیعی از جنس پریان حمایت میکند. آن موجود را تابعه میگفتند. در منظومه بلند «تکوین»، تازه ترین اثر جناب سید ضیاء قاسمی، این تابعهی پنهان از هیأت القاء واختفا در آمده و در شبی راز آلود، روبروی شاعر نشسته و با او از سر نوشت تاریخی اش سخن گفته است.
نشسته بود روبهروی من
خاکستری
قامتش کوتاه
دستهایش کوتاه
پوشیده از مو
جن
با چشمان گرد و کوچکش
مرا مینگریست
طرح منظومه تکوین بر این روایت ـ گفتگوی طولانی بنا شده است. به این جهت روایت- گفتگو میگویم که فرم دیالوگ را دارد نه منطق دیالوگ را. کارکترها هریک به نوبهی خود برخی از ماجرا را برای مخاطب نقل میکند. شاعرکه در هیأت روانپریشی به مقصد التیام روانی یا گفتاردرمانی یا هپنوتیزم کلمه، به این درگاه آمده است، چشمها را میبندد، دستهایش را بر میز مینهد، آرام و مطیع گوش میسپارد به اورادی که در تاریکی اتاق حل میشود.جایی است شبیه مجالس احضار ارواح یا بساط یک فالگیر، با پردههای آویخته و شمعها روشن و پیالهای واژگون بر میز نهاده. ناگهان موجودی روبروی شاعر ظاهر میشود. این موجود جن است یا همان تابعهی بیرون آمده از مستوری و جان گرفته در متن روایت. بنا براین ساختار روایی منظومهی تکوین را میتوان اینگونه ترسیم کرد:
1. دانای کل نا محدود که میتوان نام آن را « شاعر- حکیم» گذاشت. با کلید واژهی خطابی «آقایان» نمایندهی برخی از امکان وجودی شاعر که گرایش به حکمت دارد؛ اندیشمند است و اخلاق مدار. کلی گوی است و نتیجه گیر. در فواصل میان گفت و گوها میآید و از رمز و راز حیات و مرگ و آوارگی حرف میزند بخش مفهومی و اندیشهای شعر بر دوش ایشان است:
آقایان!
ما همیشه آوارهایم
گاهی در جهان
گاهی در وطن
و گاهی در خود
2. دانای کل محدود. یا همان تابعه که نامش را میتوان «شاعر- مورخ» با کلیدواژهی « شما» چون عمر سه هزار ساله دارد. تابع زمان و مکان نیست. به جزئیات زندگی پنهان شاعر وقوف دارد، در طول تاریخ همراه قبیله شاعر در حرکت بوده و ریز و درشت و تلخ و شیرین زندگیآنان را دیده است. او عینیتر از دانای کل نا محدود سخن میگوید و بخش اسطورهای و خیالی شعر بر دوش او استوار است.
- من قریب سه هزار سال عمر دارم
تو را خوب میشناسم
پدرت را
پدرانت را
به دنیا که آمدی
شبی پاییزی بود
ماه
هلال کوچک
همبازی تازهای یافته بود
از دیوار کاهگلی پایین خزید
از شیشه بخار گرفته کلکین سرک کشید
تا پیشانی نوزادی را ببیند
3. اول شخص یا« شاعر- سید ضیاء قاسمی- با کلید واژهی « من یا ما» که همان شخصیت عینی یا وجود محدود و معین شاعر باشد که روزی در مکانی به نام افغانستان متولد شده، درس خوانده، جنگ را دیده و و آوارگی را تجربه کرده، طعم اندوهان بسیار و شادیهای اندک را چشیده.مانند دیگر هموطنانش. با این تفاوت که شاعر بوده است.
- در همان لحظههای اول تولدم
از دوردستها
آوای نیی را شنیده بودند
یکی گفته بود این نشانه عشق است
ابر اندوهی
تمام عمر
در دل او خواهد بارید
دیگری گفته بود
پیشانیاش پیشانی کاتبان است
اما میبینم در انگشتهایش
به جای قلم
درختان بیشماری روییدهاند
این سه کارکتر به توالی و به صورت خطی وظیفهی روایت ماجرای زندگی شاعری به نام سید ضیا قاسمی را بر عهده دارد. از تولد تا جنگ تا آوارگی تا بازگشت به وطن. آن دو کارکتر دیگر نیز نقش تکمیلی روایت را بر عهده دارند.همان شاعر است که در سیماهای متفاوتی ظاهر میشود و آواهای متفاوتی را نیز انتشار میدهد. متناسب با مقام، زبان و مفاهیم نیز رنگ عوض میکند؛ وقتی بعد حکمی شاعر سخن میگوید، مفاهیم فلسفی و ذهنی است و زبان نیز به تناسب آن، فخیم و خطابی، وقتی ساحت تاریخی شاعر لب به سخن میگشاید، سخن رنگ افسانه و حکایت را بخود میگیرد و زبان نیز تخیلی، ساده و روایی میشود اما وقتی قرار است خود شاعر حرف بزند وپای همین زندگی عادی و روزمره در میان است زبان نیز امروزی میشود و بسامد کلمات تازه بیشتر میشود.
همین تنوع زاویهی دیدها، به کار، بعد و عمق بخشیده و آن را از یکنواختی معمول منظومههای از این دست رهایی بخشیده است. هرچند روایت خطی است اما هجوم خیالها و تنوع فضاها، مجال گشت و گذار در داخل متن را فراهم کرده، فضاهای اسطورهای و واقعی در کنارهم، بلورهای متنوعی را آفریده است. زبان کلی منظومه البته رمانتیک و توصیفی است. اوج و فرود دارد؛ زمانی هنرمندانه و دوپهلو است. قابلیت تفسیر و تأویل دارد:
حالا من باید بروم
رشته نازک دودی
که از شکاف دروازه بیرون خواهد رفت
شاید فردا
شاید روزهای بعد
مرا ببینی
پیرمردی که در پل سرخ از او سیگار میخری
شاید من باشم
کودکی که صبح زود در کوچه به تو سلام خواهد داد
گربهای
که در سیاهی شب
به تو خیره میشود
و گاهی البته عریان و یک بعدی. گزارشی ساده است که در لفاف شاعرانگی پیچیده شده:
- با همان گرد و خاک راه
با همان خاطرات زادگاه
در ادامه سفر
در تفتان فرود آمدید
- در تفتان
آب، نمک
خاک، نمک
باد
آتش بود
ما
پاهایی تاول زده
شلاق باد خورده
در خیمههایی سیاه فرود آمدیم
شاعر میتوانست از حجم این توصیفات گاه معمولی و شاعرانه بگذرد و به مخاطب عادی شعر، بهایی کمتری دهد در آن صورت کار شمایل دیگری میگرفت. اما در مجموع طرح این منظومه چه از نظر فرم بیانی و چه از نظر موضوع در ادبیات ما تازه و بدیع است و من خوشحالم که سید ضیا دست به کاری متفاوت و عمیق زده است. ادبیات ما به کشف فضاهای تازه نیاز دارد. شاعران ما میبایست از حوزه غزلسرایی و داستان کوتاه کم کم خودشان را فراتر بکشند و افقهای تازهتری را تجربه نمایند.
با سلام و احترام
23/6/ 1390
مشهد ابوطالب مظفری