باز با مولانا

از خون من آثار به هر راه چكيد‌ست

بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت

سرمست همی‌گشت به بازار مرا یافت

پنهان شدم از نرگس مخمور مرا دید

بگریختم از خانه خمار مرا یافت

بگریختنم چیست کز او جان نبرد کس

پنهان شدنم چیست چو صد بار مرا یافت

گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد

آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت

ای مژده که آن غمزه غماز مرا جست

وی بخت که آن طره طرار مرا یافت

دستار ربود از سر مستان به گروگان

دستار برو گوشه دستار مرا یافت

من از کف پا خار همی‌کردم بیرون

آن سرو دو صد گلشن و گلزار مرا یافت

از خون من آثار به هر راه چکیدست

اندر پی من بود به آثار مرا یافت

چون آهو از آن شیر رمیدم به بیابان

آن شیر گه صید به کهسار مرا یافت

آن کس که به گردون رود و گیرد آهو

با صبر و تأنی و به هنجار مرا یافت

این جان گران جان سبکی یافت و بپرید

کان رطل گران سنگ سبکسار مرا یافت

امروز نه هوش است و نه گوش است و نه گفتار

کان اصل هر اندیشه و گفتار مرا یافت